شرحی مبسوط دربارهی جلسهی رونمایی و نقد کتاب کار در بندر
جلسهی نقد کتاب ” کار در بندر، پژوهشی فرهنگی و اجتماعی در مسائل کار و کارگری مجتمع بندری امام خمینی(ره) “، در تاریخ ۲۶ دی ماه ۱۴۰۰ و به همت نهاد کتابخانههای عمومی شهرستان ماهشهر، در محل کتابخانهی عمومی شهید اندرزگوی شهر بندرامام خمینی(ره) برگزار گردید.
قبل از هر چیز از زحمات سرکار خانم اشرفی ریاست محترم این نهاد و همچنین سرکار خانمها فروغی، نوشادی، مجدم، کریمی و سپهری از همکاران محترم ایشان که از دست اندرکاران برگزاری این مراسم بودند، کمال قدردانی و سپاسگذاری را به جا میآورم. از کسانی که قبول دعوت فرموده و در جلسه حضور داشتند سپاسگذارم. و نیز مایلم که مراتب تشکر ویژهی خود را از حضور ارزشمند جناب آقای سیدسعید بزاز، ابراز نمایم که بیاناتی در نقد کتاب، اظهار داشتند.
بخشهایی از آنچه در این مراسم گذشت به همت دوست گرامیام جناب آقای مجید احمدی، در این لینک قابل مشاهده است.
آنچه بنده را واداشت تا به تحریر این نوشته بپردازم، ضرورت پرداختن به پرسشها و ابهامات در خصوص بخشهایی از محتوای کتاب است که هم در جلسهی رونمایی و نقد و هم در بازخوردهای مختلف بهدست آمده از خوانندگان، به استماع اینجانب رسیده و ظن بنده آن است که پاسخگویی به شکلی مبسوط به آنها لازم است. چه اینکه فرصت نقد و پاسخگویی به نقدهای مطرح شده در جلسهی رونمایی رسمی از کتاب نیز، اندک بوده و مطالب مهمی ناگفته باقی ماند که در روشن ساختن ابهامات تأثیرگذار هستند.
ابتدا عرایض خود را با توضیحاتی در خصوص روش انجام این پژوهش و اعتبار علمی آن آغاز میکنم.
روش به کار گرفته شده در این پژوهش ترکیبی است.
بخشی از دادههای این کتاب از مقالهی علمی-پژوهشی ” عوامل گرایش کارگران مجتمع بندری امام خمینی به مواد مخدر و روان گردان” (پذیرفته شده در اولین کنگرهی ملی پیشگیری از آسیبهای اجتماعی) و نیز از مقالهی علمی-پژوهشی ” رواج پدیده احتکار کالا -فردگرایی منفی اقتصادی و تهدید امنیت عمومی در ماهشهر” (چاپ شده در فصلنامهی امنیت پژوهشی)، استخراج شده اند که هر دو به روش کمی و با ابزار پرسشنامهی ساختیافته، متغیرهای احساس محرومیت نسبی، استرس شغلی، رضایت شغلی، فرسودگی شغلی، ناامنی غذایی، گرایش به مصرف مواد روان گردان و غیره را در ارتباط با کارگران مجتمع بندری امام خمینی(ره)، مورد ارزیابی قرارداده اند. این دو مقاله به تلاش اینجانب و در همکاری با اساتید گرانقدر آقایان دکتر حسینی زاده آرانی و دکتر عشایری به تحریر درآمدهاند.
از دادهها، یافتهها و نیز نتایج این دو پژوهش یا به طور مستقیم در کتاب استفاده شده است که بلافاصله با اعلام مرجع به این مقالات اشاره شده، و یا آنکه از نتایج آنها در تحلیل برخی مسائل مرتبط با کارگران این مجتمع بندری استفاده شده است. اما پر واضح است که علی رغم ویژگیهای مهم و غیرقابل چشمپوشی روشهای آماری، این پژوهش ها در بررسی مسائل کیفی که با حوزههای فرهنگی اجتماعی و انسانی سروکار دارند دارای نقص هستند. در واقع اکتفا به مطالعهی کمیِ موضوعات کیفی، همیشه بخشهایی از حقیقت را پوشیده باقی میگذارد. لذا معمول است که به منظور بررسی همهی جوانب یک موضوع با ویژگیهای مطرح شده، از روشهای ترکیبی کمی و کیفی در بررسی مسائل استفاده گردد (هرچند روشهای کیفی خود به تنهایی مرجع قابل اتکایی در بررسی این مسائل هستند).
از اینرو بخش دیگری از دادههای این کتاب، مصاحبههای صورت گرفته با کارگران این مجتمع بندری بوده است. مصاحبهها به صورت باز و به گونهای صورت گرفت که مخاطب نمیدانست که در حال شرکت در مصاحبهی پژوهشی است و کل فرآیند مصاحبه در قالب گفت و گویی دوستانه انجام میگرفت و بهصورت مخفیانه ضبط میگردید. محتوای مصاحبهها از صوت به متن انتقال یافته و سپس در مقولات مورد تأکید پژوهش، طبقهبندی میشدند.
بخش دیگری از دادههای این کتاب نیز، به مشاهدهی مشارکتی اینجانب به عنوان نویسنده مربوط است که به مدت ده سال در این محیط بندری و در کنار کارگران این مجتمع، از نزدیک با شرایط فرهنگی و اجتماعی این افراد در تماس بودهام.
روش مشاهدهی مشارکتی یا اتنوگرافی، به عنوان یک روش کیفی مبتنی بر مشاهده و توصیف، خود به تنهایی از چنان غنایی در بررسی مسائل فرهنگی و اجتماعی برخوردار است که اغلب، ضرورت استفاده از روشهای ترکیبی را از بین میبرد. اما به دلیل ناآشنایی عمومی با ویژگیها و روشهای معمول این رویکرد (که بعضاً منجر به این قضاوت میگردد که پژوهش از استناد علمی کافی برخوردار نیست)، تصمیم گرفتم تا بیشتر بر روشهای مبتنی بر اخذ داده به صورت پرسشنامه و مصاحبه تأکید کنم. و مشاهده و توصیف را در مقام تحلیل و تبیین بهتر مسائل به کار بندم. به گونهای که جناب آقای دکتر اصغر ایزدی، استاد مردمشناسی دانشگاه تبریز، که در کاربست روش مشاهدهی مشارکتی و تدریس آن، تجارب مهمی دارد پس از بررسی کتاب کار در بندر، اظهار میدارد که به دلیل حجم کم توصیفهای صورت گرفته و تأکید زیاد بر دادههای آماری و نیز مصاحبههای انجام شده، نمیتوان این پژوهش را در ذیل دستهی پژوهشهای توصیفیِ صرف، قرار داد.
از اینرو چگونه ممکن است که این کتاب پژوهشی را فاقد روش علمی دانست که صرفاً محتوی برخی توصیفها و روایتهاست که یا نویسنده اظهار داشته و یا کارگران؟! مطرح ساختن چنین ادعایی با کلیدواژهی توصیف، که با واقعیت پژوهش در تعارض بوده، در واقع تلاشی برای غیرعلمی و در نهایت غیرقابل استناد نمایش دادن این پژوهش است. بیخبر از آن که توصیف، خود به تنهایی مهمترین ابزار پژوهشی در بررسی مسائل کیفی در علوم اجتماعیست.
یکی از منتقدان به این مهم اشاره میکند که کارگران در خصوص موضوعی خاص، اطلاعات اشتباه به پژوهشگر دادهاند. و نتیجه میگیرد که رفرنس! این پژوهش دارای اشتباه است و در کل پای سخنان کارگران نشستن را عامل از اعتبار علمی افتادن این پژوهش ذکر میکند! در پاسخ به این اظهارات ابتدا باید عرض کنم که مصاحبههای کارگران دادههایی هستند که مورد تحلیل قرار گرفته اند و این با مرجع و رفرنس قراردادن یک گزاره بسیار متفاوت است و فهرست منابع پژوهش در لیستی با همین نام در انتهای کتاب درج شده است.
در ثانی، موضوعی که در این پژوهش مورد مطالعه قرار گرفته، کارگران مجتمع بندری امام خمینی(ره) بوده است، اینکه آنها چگونه در فضای فرهنگی و اجتماعی محیط کاری خود زیست میکنند، زیست-محیط آنها چه ویژگیهایی دارد و اینکه در معرض چه آسیبهایی قرار گرفتهاند. برای مطالعهی این موضوع انسانی ، چه کسی و چه چیزی به جز خود کارگران میبایست مورد مطالعه قرار گیرد؟ و چه چیزی و چه کسی به غیر از خود ایشان قادر است حقیقت فضای فرهنگی و اجتماعی که در آن قرار دارند را به تصویر بکشد؟
این طبیعی است که برخی از مصادیقی که افراد در مصاحبههای خود مطرح میسازند نادرست باشد، اما پژوهشگر در مقامِ تحلیل، نه با مصادیق بلکه با مقولات در ارتباط است و تلاش میکند تا آنها را استخراج کرده و به نمایش بگذارد.
به عنوان مثال اینکه کارگران، نحوهی خدمات رسانی مراکز رفاهی و آموزشی به کارمندان بندری را برمیشمارند و محرومیت خود و طبقهی خود از این امکانات را بیان میکنند، صرفاً تلاش برای بیان مصادیق درست یا تقریباً درست و یا حتی نادرستی را دارند که مقولهی وجود احساس محرومیت نسبی در میان کارگران مجتمع بندری امام خمینی(ره) را به نمایش میگذارد. و در این پژوهش نیز، علیرغم صحت یا عدم صحت مصادیق، وجود غیرقابل انکار این سندروم و آسیب اجتماعی مورد تأکید قرار میگیرد و نه چیز دیگر.
پرسش دیگری مطرح میشود که پژوهشگر میبایست مصادیق نادرست یا حدوداً نادرست را حذف میکرد و یا کنار میگذاشت! اما پژوهشگر، خبرنگار نیست که بررسی کند کارگری که در مصاحبهاش مدعیست چندین سال، بدونِ بیمه در بندر کار کرده است صادق است یا خیر؟ یا اینکه فلان مرکز رفاهی دقیقاً با چه روشهایی به کارمندان بندری خدماتی را ارائه میدهد که آنرا برای کارگران قائل نیست، تا از این طریق صحت مصادیق مطرح شده از سوی کارگران را به آزمایش بگذارد. و حتی پس از انجام چنین کاری، اساساً چه تغییری در ارزیابی مقولهی وجود احساس محرومیت نسبی در میان کارگران این مجتمع صورت میگرفت؟ آیا موجب کاهش آن میشد؟!
موضوع مهمتر این که اگر پژوهشگر، مصادیق نادرست را شناسایی نموده و حذف میکرد، چقدر در انعکاس فضای ذهنی کارگران، حول مقولهی احساس محرومیت نسبی موفق عمل مینمود؟ وجود انگشتشمارِ مصادیق حدوداً نادرست در ذهن کارگران که ذیل احساس محرومیت نسبی آنها قرار دارد و در کتاب نیز به دو یا سه مورد از آنها اشاره شده، زمینهساز طرح موضوع بسیار مهمی میباشد و آن وجود نظام دیوانسالار مبتنی بر تحمیل در مجتمع بندری امام خمینی(ره) است. که ضمانت حیات و استمرار آن، امنیت شغلی کارگران است. چه اینکه اگر این نظام دیوانسالار، مبتنی بر اجماع و یا اقناع بود، منجر به بروز چنان درجهی بالایی از سندروم احساس محرومیت نسبی در میان کارگران این مجتمع بندری نیز نمیشد.
وقتی طبقهی محافظ از این نظام دیوان سالار، که بیشترین منفعت را از تداوم آن میبرد، ضرورتی نمیبیند تا جزئیات خدمات رفاهی را که به کارکنان رسمی خود ارائه میدهد؛ به اطلاع و استعماع کارکنان موقت و قراردادی برساند و حتی از چنین فعلی دفاع کند و یا با این کارگران بر سر ارائهی خدمات رفاهی و سایر شرایط حاکم در محیط کار، توافق کند؛ دیگر نباید از افرادی که در چنین شرایط فرهنگی و اجتماعی آنومیک و آشوبناکی زیست میکنند، انتظار قضاوتهای دقیق داشت و یا با این دستآویز، حتی سخن گفتنِ کارگر دربارهی خودش و احساسش را نیز به رسمیت نشناخت. تو گویی با اشیاء سرو کار داریم که اگر چه متأسفانه سخن هم میگویند اما توجه به آنها غیر علمی و غیرقابل استناد است.
در حالیکه در دوران معاصر و در کشورهای توسعهیافته، معیار شادکامی شهروندان (Happiness)، برای بررسی میزان توسعهیافتگی جامعه در نظر گرفته میشود، چگونه نظرخواهی از کارگران این مجتمع دربارهی خودشان و احساساتشان را غیرقابل استناد و غیرعلمی خطاب میکنیم؟
به نظر میرسد که یا ناآشنایی با روشهای پژوهش در موضوعات فرهنگی، انسانی و اجتماعی، و یا تلاش برای ارائهی دفاعیات صنفی، موجب میشود تا از نقد منصفانه خارج شویم.
نویسنده: سیدمعین موسوی سرشت