در جست‌و‌جوی راهی دیگر…

-طرح موضوع حول مفهوم بحران هویت:

این‌روزها اوضاع سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور پس از انتشار خبر فوت مرحومه مهساامینی (در زمانی که در اختیار مأموران حفاظت امنیت اخلاقی نیروی انتظامی تهران بزرگ بوده)، تاحدودی متشنج است. اعتراضات خیابانی به نحوه‌ی گشت امنیت اخلاقی پلیس، به مسیرهای عجیبی کشیده شد. از تلاش دشمنان ایران برای سوءاستفاده، تا نمایش عمق گسل‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی کنونی ایران در مقابل دیدگان همه، که شاید بسیاری را حداقل از حیث خاص بودن برخی ویژگی‌هایش، شوکه کرد.

اما اصل این حرکت اعتراضی و مطالبه‌گری، از جریان‌های کینه‌توزانه، مروج خشونت و ضدامنیتی موجود که بخش مهمی از آن به تحریک و هدایت دشمنان ایران است جداست. به عبارت دیگر، علی‌رغم عدم انکار ابعاد امنیتی این وقایع، تحلیل جامعه‌شناسانه‌ی آن دارای موضوعیت بوده و سزاوار توجه ویژه است.

-شناخت:

برای شناخت یک جنبش یا جریان یا یک مطالبه‌گری، می‌بایست ویژگی‌ها یا به عبارت بهتر نمادهای آن جریان را مورد بررسی و قیاس قرار داد. به عنوان مثال در ناآرامی‌های آبان ۹۸، با بررسی زمان و مکان ناآرامی‌ها، شعارها و مطالبه‌های شاخص و نیز قشربندی شرکت‌کنندگان در ناآرامی‌ها، عنوان “حاشیه علیه متن” را می‌توان برای آن در نظر گرفت.

در سطح شهرستان ماهشهر، که به بخش خبرساز ناآرامی‌های آن ایام در کشور تبدیل شده بود، برخی از اهالی شهرک طالقانی (کوره‌ها)، شهرک شهید رجایی (زنجیر)، شهر جراحی، کمپ بندرامام و برخی دیگر از مناطق حاشیه‌ی شهر که کم‌بضاعت و فقیر هستند اقدام به تظاهرات خیابانی توأم با بستن جاده‌های مواصلاتی کردند که در مواردی به تخریب و بعضاً غارت اموال عمومی هم کشیده شد. خواسته‌ها اغلب معیشتی بوده و بیش از آن‌که رنگ قومیتی داشته باشد عدالت‌خواهانه بود.

محل عمده‌ی تظاهرات، در ماهشهر موسوم به چهارراه کمپ یحی‌خان، نزدیک به همین مناطق حاشیه‌ای کم‌بضاعت  (و یا در مناطق مشابه از جمله چهارراه مواصلاتی به مجتمع بندری امام خمینی(ره) موسوم به پلیس‌راه اهواز سربندر، ورودی منطقه‌ی ویژه‌ی اقتصادی پتروشیمی ماهشهر و …) بوده که در ادامه به جلوگیری از ورود یا خروج سرویس ایاب و ذهاب کارگران و کارمندان شاغل در شرکت‌های پتروشیمی منطقه ختم شد.

مصاحبه‌های میدانی با تنی چند از نفراتی که در میان تظاهرکنندگان بوده‌اند، این نتیجه را به دست می‌دهد که دغدغه‌ی اصلی‌ تظاهرکنندگان بیکاری و فقر بوده است. تا جایی که خود تظاهرکنندگان با افراد معدودی که قصد عنوان شعارهای قومیتی داشته‌اند برخورد می‌کنند. گرچه این روایت به معنای رد مصادیق و نمونه‌های موردی دیگر نیست، اما قاعده‌ی کلی آن ناآرامی‌ها را، چه در شهرستان ماهشهر و چه در سطح کشور شکل می‌دهد که ماهیت آن اعتراض به  فقر، بیکاری و تبعیض  بود. و با توجه به این مهم که آن ناآرامی‌ها، در نتیجه‌ی اعلان گرانی بنزین صورت پذیرفت، می‌توان انگیزه‌های آن‌ ناآرامی را در بعدی کلی،  اقتصادی و رفاهی برشمرد.

و اما مطالبه‌گری کنونی همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد پس از خبر فوت خانم مهسا امینی صورت گرفت. مبنای آن (در قاعده و به‌طور عام) یک اختلاف‌نظر در حوزه‌ی سیاست فرهنگی است. که پیش‌تر در منازعات انتخابات ریاست‌جمهوری میان کاندیداهای منتخب نیز مطرح شده بود: “قانون حجاب و نحوه صیانت از امنیت اخلاقی در جامعه”.

شعارها و نمادهای این مطالبه‌گری (بدون در نظر گرفتن بعد رادیکالی که اهدافی دیگر را دنبال می‌کنند)، حول کسب آزادی‌های اجتماعیست. چه برای زنان در پوشش و چه برای مردان در نفی تفکیک جنسیتی.

بررسی قشر شرکت‌کننده در این اعتراضات و مکان‌های تجمع، نشان می‌دهد که در قاعده، این مطالبات به طبقه‌ی متوسط جامعه مربوط است. به عنوان مثال در سطح شهرستان ماهشهر، در هیچ منطقه‌ی حاشیه‌ای شهر شاهد اعتراض مشابهی نیستیم، اما گروهی در منطقه‌ی موسوم به ماهشهر جدید (یا ناحیه‌ی صنعتی)و روبه‌روی بستنی‌فروشی ماشاءالله اقدام به تجمع می‌کنند و یا در سطح شهر بندرامام خمینی(ره)، در خیابان‌های منتهی به خیابان نواب(موسوم به بلوکی‌ها) شاهد اعتراض بودیم و شعارها عموماً حول کسب آزادی‌های اجتماعی‌ بوده است.

منطقه‌‌ی ناحیه‌ی صنعتی با املاک گران‌قیمت، متشکل از خانواده‌های شاغل در منطقه‌ویژه اقتصادی یا غیر از آن است که از نظر سرمایه‌های اقتصادی، فرهنگی و نمادین در جایگاه مناسبی قرار دارند(به نسبت مناطق حاشیه‌نشین معترض در ناآرامی‌های آبان۹۸). همین اختلاف جایگاه اقتصادی و فرهنگی با نسبت متفاوت، میان افراد ساکن در منطقه‌ی بلوکی‌ها در بندرامام خمینی(ره)، با مناطق کمپ و فقیرنشین شهر بندرامام خمینی(ره)، وجود دارد.

و یا در سطح کشور، ناآرامی‌ها در دانشگاه‌ها و مناطقی از شهرها که بیش‌تر از هر قشری می‌توان آن‌را به طبقه‌ی متوسط جامعه مرتبط دانست  صورت می‌گیرد (به استثنای شهرهای بلوچ و کرد نشین که جنبه‌ی قومیتی مطالبات شکل غالب را دارد).

به دنبال این مطالبه‌گری‌ها نهاد صداوسیما نیز، نسبت به برگزاری مناظره‌هایی اقدام می‌کند که عموماً یا مستقیم و یا غیرمستقیم حول موضوع فرهنگ و سیاست‌گذاری‌های  فرهنگی در کشور است. لذا این مطالبه‌گری، بیش از هر چیز فرهنگی و حول کسب برخی آزادی‌های اجتماعی‌ست.

-تحلیل:

بحران هویت

براساس آن‌چه دکتر اسداله بابایی‌فرد در کتاب بحران هویت در جامعه‌ی معاصر ایران مطرح می‌سازد، ما ایرانیان از سه مؤلفه‌ی هویتی غالب یعنی هویت ایرانی، هویت اسلامی و هویت مدرن برخورداریم، که ما را برخلاف سایر مؤلفه‌های هویتی اختصاصی‌مان(از جمله هویت قومی)، به هم نزدیک کرده و سرنوشت‌مان را به‌یکدیگر متصل کرده است.

تلاش سلسله‌ی پهلوی در تقویت هویت ایرانی و مدرن و بی‌توجهی یا مقابله با هویت اسلامی(در دوران پهلوی اول به‌صورت سخت از جمله با قوانین اجباری پوشش و در دوره‌ی پهلوی دوم به‌صورت نرم و فرهنگی)، منجر به شکل‌گیری نوعی از بحران هویت گشت که در نهایت به انقلاب اسلامی ختم شد.

پس از انقلاب اسلامی، بی‌توجهی و یا مقابله نسبت به هویت ایرانی و هویت مدرن، در کنار تأکید بر هویت اسلامی، به مرور منجر به شکل‌گیری نوع دیگری از بحران هویت در جامعه‌ی معاصر ایرانی شده است. در واقع منطق گفتمان حاکم در ایران امروز، هویت ایرانی را در هویت اسلامی هضم کرده و برای هویت مدرن موضوعیتی قائل نیست. به خصوص در مورد هویت مدرن، وقتی جامعه در حال گذار به مدرنیته است، نفی فرهنگ مدرنیته در کنار پذیرش دیگر وجوه آن، عملی بی‌نتیجه است.

در واقع مدرنیته، سبد میوه نیست که برخی مؤلفه‌های آن را  انتخاب کرده و برخی دیگر را کنار بگذاریم، یا اگر هم باشد! حداقل بخش فرهنگی آن، بخش‌جدایی ناپذیر آن‌ست. گرچه این به معنی تائید بعد فرهنگی مدرنیته نیست، و در واقع بهتر است بدانیم که نقد مدرنیته و از جمله نقد فرهنگ مدرن، نه از کشور ما و نه از بعد از انقلاب اسلامی، بلکه پیش‌تر از خود غرب آغاز شده است. اما به قول هانا آرنت، تاکنون فقط درباره‌ی آن سخن می‌گوئیم و تلاش می‌کنیم آثار سوء آن‌را کم کنیم، اما نفی کردن آن یا ضدیت با آن، به قیمت از بین بردن تمدن‌مان خواهد بود.

 

داریوش شایگان به خوبی در کتاب افسون‌زدگی جدید، مطرح می‌سازد که دیگر هیچ فرهنگی به تنهایی یارای آن‌را ندارد که پاسخ‌گوی گستره‌ی آگاهی وسعت‌یافته‌ی بشر باشد.

از همه مهم‌تر، با وجود همه‌ی عیوب فرهنگ مدرن، جای‌گزینی برای آن که تا حدود زیادی وام‌دار فرهنگ غرب است وجود ندارد. کافی‌ست خوب به کشورهای مختلف جهان که در صف‌بندی‌های سیاست بین‌الملل در بهترین حالت با غرب رقابت می‌کنند نظر کنیم. چین، روسیه، و حتی کشور خودمان ایران. ابعاد فرهنگی زیست-جهان مردم این کشورها تا چه اندازه با زیست-جهان شهروندان فرانسه، آلمان و امریکا متفاوت است و تا چه اندازه دارای شباهت است؟

واقعیت این است که اختلافات فرهنگی، به واسطه‌ی ضمایم غیرقابل استرداد مدرنیته یعنی جهانی‌شدن و یکسان‌سازی فرهنگی اندک شده و با مقاومت‌های فرهنگی محلی (حفظ عادات فولکلور و غیره) اندکی، در بهترین حالت منجر به بازآفرینی هویت‌های فرهنگی جدید شده است که به ظرف سالاد فرهنگی مورد اشاره‌ی آقای شایگان نزدیک است تا حذف یا نادیده گرفتن فرهنگ مدرن.

تاریخ نشان می‌دهد  که هر چه بیش‌تر در برابر هویت فرهنگی مدرن مقاومت کنیم، بیش‌تر از مسیر حرکت جهان کنار می‌مانیم. هرچه بیش‌تر خود را از آن کنار کشیم، بیش‌تر به دام آن گرفتار می‌آئیم و ناخواسته قربانی آن می‌شویم.

باید راه سومی ساخت که بتواند متضمن تعامل هویت‌های اسلامی، ایرانی و مدرن در میان ایرانیان باشد یا حداقل با این آرمان شکل گیرد و در این راه قدم بردارد و این آرمان را به رسمیت بشناسد. در غیراین‌صورت خطر تقویت گفتمان‌های هویت قومی در شرایط کنونی وجود دارد که می‌تواند موجودیت ایران را به مخاطره بیاندازد. اگر این راه سوم منجر به سیادت یکی از این سه مؤلفه  با تضمین حفظ و صیانت از دیگر مؤلفه‌های هویتی باشد نباید با آن مقابله کرد بلکه فقط باید به این مهم اندیشید که تا چه اندازه قادر است مسائل آشوبناک فرهنگی موجود در جامعه‌ی کنونی ایران را التیام دهد و به دور باطل بحران هویتی ایرانیان پایان دهد.

 

داریوش شایگان وضعیت فرهنگی کشورهای در حال توسعه را وضعیت “نه هنوز و دیگر هرگز” معرفی می‌کند. به این معنی که این کشورها نه هنوز کاملاً مدرن شده‌اند و نه دیگر هرگز به صورت یک‌دست سنتی خواهند بود. اما این عدم قطعیت فرهنگی، شرایطی ناپایدار و بعضاً طولانی‌ست.

شاید بتوان تلاش ایرانِ پهلوی، یا شاید تلاش کشور آذربایجان و عربستان کنونی را برای خروج از این شرایط بحرانی درک نمود که چگونه تلاش می‌کنند سیادت هویت فرهنگی مدرن را به قیمت بی‌توجهی به مؤلفه‌‌ی هویت اسلامی، بپذیرند اما درخصوص این دو کشور نیز، زمان نشان خواهد داد که چه تضادهایی در مسیر پیش روی خود خواهند داشت.

ویژگی‌های مهم فرهنگ مدرن

فرهنگ مدرن، از لحاظ عملی، کارا است. و حداقل در سطح قوانین و سازمان‌ها، تضمین‌کننده‌ی حقوق فردی، تفکیک قوای سیاسی و جامعه‌ی مدنی است.

در واقع فلسفه‌ی کنونی حاکم بر فضای فکری و فرهنگی در دنیای مدرن، تا حدود زیادی متأثر از پراگماتیسم است. به این معنی که هر تفکر یا کنش فرهنگی، با هدف حل مسأله و تعارض‌های موجود و با توجه به پیامد‌های آن طرح‌ریزی می‌شود، در غیر این‌صورت حتی نیازی به عمل و یا اقدام براساس آرمان‌ها یا ارزش‌ها نیست. مدرنیته به غایات بی‌اعتناست. در واقع مسائل، از درون جامعه و از صحنه‌ی عمل و تجربه برمی‌خیزند نه از درون نظریات (تقدم عمل بر معرفت).

ویژگی مهم دیگر فرهنگ مدرن، به اعتقاد گی سورمان، بازاندیشی انتقادی غرب است. این ویژگی مهم به آن‌ها کمک می‌کند تا در بحران‌های بزرگ، کشور و جامعه‌شان دچار وقفه یا فلج‌شدگی نشده و از شجاعت، انعطاف و خلاقیت کافی در تغییر و واکنش اصلاحی سریع و فوری در حل بحران برخوردارند. در واقع نقطه‌ی اتکای آن‌ها در تقابل با فرهنگ شرق در همین زمینه است. بازاندیشی انتقادی، به سختی در فرهنگ‌های شرقی مقبول است. آن‌ها به جای آن‌که از گذشته بگسلند، خود را تکرار می‌کنند تا به کمال برسند.

وقتی از دنیای مدرن صحبت می‌کنیم به کشورهای در حال گذار به مدرنیته هم اشاره کرده‌ایم. هر فرد ایرانی، به صورت هم‌زمان در فضای فکری و فرهنگی گفتمان‌های سنتی و مدرن زیست می‌کند، از این‌رو هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی با انتخاب‌های متفاوتی روبه‌روست. یک بُعد از هستی ما، قطعاً غربی یعنی مدرن شده است، حتی اگر خودمان به آن آگاه نباشیم، اعلام نکنیم یا حتی آن‌را انکار کنیم.

زیست‌جهان‌ها متکثر شده، شیوه‌های زیست و الگوهای زندگی، فردی شده است. ابهام‌های جدیدی شکل گرفته‌اند و دیگر نمی‌توان با نفی یا با تکیه بر منطق پیشین با آن‌ها برخورد نمود. کارشناسان حوزه‌ی فرهنگ، الگوی کنشی افراد در دنیای مدرن را “همه‌چیز‌خوارگی فرهنگی” معرفی می‌کنند. از این‌رو به تعبیر دکتر شایگان در عصر جدید با هویت‌های فرهنگی چهل‌تکه‌ای مواجهیم، که سیاست‌گذاری‌ها در کشور باید با محوریت به رسمیت شناختن آن صورت پذیرد و نه تقابل با آن.

اگرچه فرهنگ مدرن، فاقد آرمان‌شهر است، از معنا تهی‌ست، امور را به معیارهای صرف اقتصادی تقلیل می‌دهد، انحطاط، فقدان روح و عواطف را به دنبال داشته و  به جنبه‌های درونی حیات بی‌توجه است.  اگر امروز ما شهروندان ایرانی نیز همچون شهروندان کشورهای غربی که خاستگاه مدرنیته بوده‌اند، احساسات و تجارب مشابه فرهنگی داریم به دلیل آن است که دیگر هیچ فرهنگ یک‌دست و متجانسی وجود ندارد.

این مهم باید مورد توجه همگان باشد زیرا با خیال حذف مؤلفه‌های هویت فرهنگی اسلامی نیز به بحران هویتی موجود در جامعه مجدداً دامن زده خواهد شد. و الاکلنگ بحران هویت در ایران به جهت دیگر چرخیده و دور باطل ادامه خواهد داشت.

زیربنا بودن فرهنگ

اداره‌ی جامعه و یا تحلیل رفتارهای اجتماعی در عصر جدید، تنها با تکیه بر احادیث امکان‌پذیر نیست. از این‌رو نقل این قول که در صورت رفع مسائل و مشکلات اقتصادی، مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز مرتفع خواهند شد، دادن آدرس غلط است. بلکه کاملاً برعکس، در صورت به رسمیت شناختن و محوریت قراردادن فرهنگ در سیاست‌گذاری‌ها، شاهد بروز اثرات مثبت در حوزه‌ی اقتصاد نیز خواهیم بود.

 

نویسنده: سیدمعین موسوی‌سرشت

  • admin
  • هیچ
  • 211 بازدید
  • ۲۲ آبان ۰۱
برچسبها
مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید.

بهتر است دیدگاه شما در ارتباط با همین مطلب باشد.

0