انسان بودن فلسطینیها توسط آمریکا و اسرائیل انکار میشود
اینروزها، مردم فلسطین در غزه، توسط مزدوران رژیم صهیونیستی و با سلاح و حمایت آمریکایی، به خاک و خون کشیده میشوند و برای وجدانهای بیدار بشری، لحضات پر اضطراب، سخت و تلخی را رقم میزند که از یک سو از بیعملی جامعهی جهانی در پایان دادن به این جنایات، خشمگین و حیرتزده هستند. و از سوی دیگر با سیلی از بیتفاوتی و روایتهای غلط از آنچه که در حال روی دادن است مواجه میشوند که حتی کشتن کودکان را موجه جلوه میدهد.
قضیهی فلسطین به راستی به معیاری بزرگ برای سنجش کارایی نهادهای بینالمللی و صداقت مدعیان حقوق بشر تبدیل شده است. به معیار سنجش سواد رسانهای ما، به معیار سواد سیاسی ما، به معیار سنجش بیداری یا خواب بودن وجدان ما، به معیار تعهد ما به ارزشهای اخلاقی، به معیار مسلمان بودن ما، به معیار انسانیت ما تبدیل شده است. قضیهی این روزهای غزه، به معیار تعهد ما به اصطلاحاتیست که خودمان آنها را ابداع کردیم.
مخاطب ایرانی، به واسطهی پروپاگاندای رسانههای خبری فارسیزبان خارجی، گمان میکند که انسانهای واقعی! در دنیای واقعی که در غرب وجود دارد! بهطور یکدست، از این جنایتها حمایت میکنند و بسیاری از اعراب هم در مسیر تبدیل شدن به انسانهای واقعی! به حامیان اسرائیل تبدیل شدهاند و این تنها پایگاههای رسمی جمهوری اسلامی در ایران است که داعیهی حمایت از مردم غزه را به دلایل سیاسی، مذهبی و ایدئولوژیک دنبال میکنند. و وجدانهای بیداری که در کف خیابانهای کشورهای غربی، نه فقط برای حمایت از مردم غزه، بلکه برای دفاع از انسانیت، برای زنده نگهداشتن مقام انسان و اخلاق اعتراض و راهپیمایی میکنند، مشتی مهاجر شرقی هستند که در برابر انسان واقعی شدن! مقاومت به خرج میدهند.
این رسانهها در کنح اذهان مخاطب خود، این یاوه را القاء میکنند که «برای تبدیل شدن به انسان عادی و یک جامعهی انسانی عادی باید از اسرائیل و نسل کشی مردم غزه حمایت یا حداقل در برابر آن سکوت کرد».
اگر در گذشته، با گزارهی «برای متمدن شدن، باید از فرق سر تا نوک پا غربی شوی»، به سرکوب فرهنگی مخاطب ایرانی میپرداختند؛ امروز دوگانهی متمدن و غیرمتمدن را به دوگانهی انسان و حیوان تبدیل کردهاند. ابتذال فرهنگی غرب، به جایی رسیده است که در سطح گفتمان بهجای همذاتپنداری با «دیگری»، از او انسانزدایی میکند. نشانگان تراژیک این روند، اظهارات و مواضع یورگن هابرماس ، جامعهشناس شهیر آلمانی است که کشتار بیحساب مردم فلسطین و غزه به دست اسرائیل را دفاعاز خود و مشروع مینامد و معتقد است که اقدامات وحشیانهی این رژیم جعلی، نسلکشی نیست. این اظهارنظر کسیست که پیش از این نظریاتش حول مشارکت، گفتوگو، پرهیز از خشونت، تعامل و بهرسمیت شناختن دیگری بود.
در واقع، هیچکس بهتر از هابرماس پیدا نمیشد که با این اظهارات، بهطور نمادین چهرهی واقعی فضای فکری و فرهنگی غربِ امروز را، به نمایش بکشد. غربی که در تعارض مفاهیم و اصول با منافع خویش، تصمیم میگیرد به همهی آن ارزشها پشت پا بزند. و اگر چنین کنشی صحیح است، اساساً از ابتدا چه نیازی به وجود همهی آن به اصطلاح تاریخ تمدن بود؟ وقتی قرار است کنشها معطوف به فایده باشند، و نسخهی «دشمن دشمن من، دوست من است»، برای ذهن مخاطب ایرانی که مورد استحمار غرب قرار گرفته، به عنوان راهبرد اصلی در تحلیل مسائل اجتماعی، سیاسی و سیاستگذاریها صادر شود؛ اساساً از ابتدا، چه نیازی به وجود تاریخی عظیم از علوم انسانی و اجتماعی بوده است؟
اما وجدانهای بیداری نیز در غرب وجود دارند که به ظرافتهای این قهقرای فرهنگی پی بردهاند. جودیت باتلر، یکی از آنهاست. برای مخاطب ایرانی، بیش از هر چیز ضروریست که این صداهای کمسو شده توسط پروپاگاندای غربی، را بشنود. سحر روایتسازیهای دروغین رسانههای غربی را باطل کند و بداند که انسان بودن و انسان ماندن در تضاد با هیچ منش سیاسی نیست.
باتلر، فیلسوف برجستهی پساساختارگرا، استاد دانشگاه در آمریکا و صاحب کرسی هانا آرنت در مدرسهی تحصیلات تکمیلی اروپا، از جمله روشنفکرانی است که بر علیه نسلکشی فلسطینیها توسط رژیم صهیونیستی، اقدام به روشنگری نموده است. وی مصاحبهای با جورج یانسی دارد که بخشهای مهم آنرا از زبان خود باتلر عیناً نقل میکنم که در زیر آمده است.
به قلم: سید معین موسوی سرشت
***
جودیت باتلر: متأسفانه ایمیل من، هر روز یک پیام نفرتانگیز دارد که به مواضعم در خصوص جنایت اخیر اسرائیل در حق مردم غزه مربوط میشود. دانشگاهیان، فعالان اجتماعی و هنرمندانی که از دولت اسرائیل خواستهاند تا کوچ اجباری، بمباران، کشتار وسیع و گرسنگی دادن به مردم غزه را متوقف کند؛ به دلیل واهی «یهودستیزی و حمایت از خشونت»، سانسور میشوند. امثال من که در گذشته به خاطر سوابق مطالعاتی و روشنگریمان آماج حملات دیگران بودیم؛ حالا به خاطر موضعگیری علیه نسلکشی مردم غزه، در حال مجازات شدن هستیم. اما در این لحظه، توجه ما فقط باید به رنج هولناک مردم فلسطین معطوف شود، زیرا قطعاً یک نسلکشی در حال وقوع است.
ما به عنوان روشنفکر، در قضیهی هفتم اکتبر و حملهی حماس به اسرائیل، موظف هستیم که تاریخ رنج و مقاومت فلسطینیان تحت سرکوب استعماری اسرائیل را در نظر داشته باشیم. باید دههها سلب مالکیت اجباری، سرقت زمین، بازداشتهای خودسرانه، شکنجه در زندانها، بمباران، آزار، اذیت و قتلی که در حق مردم فلسطین اعمال شده است را، در نظر بگیریم. این ماجرا یک «تعارض» بین دو حزب نبوده است، بلکه یک استعمار خشونتآمیز مستمر است که از سال ۱۹۴۸ شروع شد، روندی که هرگز برای میلیونها فلسطینی متوقف نشده است.
رسانههای جریانساز در غرب، تک تک کشتهشدگان اسرائیلی توسط حماس را با ذکر جزئیات کامل به مخاطب معرفی میکنند و ما حتی نام و نامخانوادگی تک تک آنها را میدانیم. اما وقتی به کودکان فلسطینی کشته شده در غزه میرسیم فقط یک عدد در مقابل ما قرار میدهند. چرا نباید این هزاران کودک بیگناه، مورد توجه و همدلی قرار بگیرند؟ از صحبت دربارهی اقدام مسلحانهی حماس در هفتم اکتبر مهمتر، صحبت از پایان اشغالگری اسرائیل است. اینکه زندانیهای سیاسی فلسطینی چرا پیش از این توسط اسرائیل آزاد نشده بودند. اینکه فلسطینیها باید بتوانند خودشان آزادانه و با حمایت جهانی، سرنوشتشان را تعیین کنند.
مهم است که بدانیم، جریان صهیونیسم از همان ابتدا با نژادپرستی در هم آمیخته بود. این جملهی تئودور هرتزل نظریهپرداز، پایهگذار و رهبر جنبش صهیونیسم است که گفته بود: «در فلسطین ساکنی وجود ندارد، و یهودیان به عنوان مردمی بدون سرزمین، میتوانند آن را تصرف کنند.» معنی این جمله این است که فلسطینیها به عنوان مردم یا انسان تلقی نمیشوند. اینکه امروز اسرائیلیها عملیات خود علیه فلسطینیها را “دفاع از تمدن” یا “چیدن علف هرز” مینامند، ریشه در همان نژادپرستی معرفتی جریان صهیونیسم دارد.
همهی جریانهای نژادپرستانه در طول تاریخ، به مسیر یکسانی کشیده شدهاند. قربانیان را خلع سرزمین کرده، در مکانهایی از پیش تائید شده در دام میاندازند و سپس آنها را مورد حملات خشونت آمیز و نسلکشی قرار میدهند. در رمضان ۲۰۲۱، هنگامی که اسرائیل در مواجهه با نمازگزاران فلسطینی، از گاز اشکآور و گلولهی پلاستیکی استفاده کرد، سر آنها را به سیمان کوبید و بسیاری را دستگیر کرد؛ از حملهی هفتم اکتبر حماس خبری نبود. در واقع حملهی حماس، تسکینی بر جنایت و بیعدالتیهای مستمر اسرائیل، علیه فلسطینیها بود.
به یاد بیاوریم که در سال ۱۹۸۲ وقتی اردوگاههای فلسطینیان بمباران شد و آنها در اردوگاه صبرا و شتیلا در لبنان قتلعام شدند، جون جوردن نویسندهی آمریکایی شعری تحت عنوان “عذرخواهی” سرود:
“آنها چیزی دربارهی این گفتند که«هرگز تکرار نمیشود»…و بعد حدود یک میلیون انسان را بیخانمان و آواره کردند …
سپس در کمتر از سه هفته، اغلب آنها را کشتند و بازماندگان را معلول کردند…اما من نمیدانستم و کسی به من حقیقت را نگفت…من چه کاری میتوانستم انجام دهم؟…
آنها به شما گفتند «تلفات» … آنها گفتند که تلفات عرب بودند…خانهها و باغهای زیبای شما را سنگرهای چریکی نامیدند…”
چرا ما اکنون این شعر را فراموش کردهایم؟ چرا آنچه در این شعر اشاره میشود هنوز هم در غزه و توسط اسرائیل، در حال وقوع است؟
این گزارش دبیرکل عفو بینالملل از شرایط غزه است:
“اسرائیل خیابان پس از خیابان، ساختمانهای مسکونی را پودر کرده… غیرنظامیان را در مقیاس وسیع کشته و زیرساختهای ضروری را ویران کرده…غزه به سوخت، آب و دارو به میزان نامحدود نیاز دارد… شهادت شاهدان عینی و بازماندگان نشان میدهد که حملات اسرائیل بسیاری از خانوادههای فلسطینی را بهطور کامل از بین برده و دیگر اثری از آن خانوادهها وجود ندارد…”.
جوردن، جسورانه در شعر خود میگوید:
” من یک زن سیاهپوست زاده شدم…و حالا فلسطینی هم شدهام…در میان خندههای بیامان شیطان؛ جای نشستنی وجود ندارد…
کجایند کسانی که دوستشان داشتم؟…وقت آن است که به سرزمین و خانهی خود بازگردم و آنرا بازپس گیرم…”
به یاد داشته باشیم همانهایی که سیاهپوستان را هدف قرار دادند، با روشهای یکسان در حق فلسطینیها نیز، مرتکب جنایت میشوند و هر گونه مقاومت و قیام توسط آنها را، اقدام تروریستی مینامند.